- لم هاکردن
چرک از تن بر گرفتن
معنی لم هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ازدیاد، افزایش بارآوری زراعت
عصبی شدن و لج کردن
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
دانه دانه کردن انار و غیره
جمع کردن، گردآوردن
ریختن و جا دادن، جا کردن
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
تمام کردن
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
مطیع کردن، رام کردن
رد کردن، دور کردن
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
مرتب کردن، جور کردن
آیین نو گذاشتن، رواج دادن، بدعت گذاشتن
ورم کردن، درد کردن، دچار تب شدن
پدید آوردن راه در میان برف
نفله کردن، غارت کردن
پنهان کردن، خم کردن
جمع آوری کردن، مرتب کردن
موقعیت و فرصت مناسب پیدا کردن، عادت کردن، راضی کردن
موی دماغ کسی شدن
حرکتی میان دویدن و راه رفتن
لج کردن، بیماری مسری
تخته کردن چوب
پهن کردن، پوشاندن
تیز کردن
ماست بندی کردن
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
بلند کردن
دبه درآوردن، بهانه جویی کردن
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
ریز کردن، خورد کردن، شکستن